تا آنجایی که یادم می آید، موسیقی بخش جداناپذیر ذهن من و شاید به عبارتی همزاد من بود. جالب این که حتی اسباب بازی مورد علاقه ام در کودکی، یک گیتار کوچک بود.
متاسفانه در دوره ای به سن نوجوانی و جوانی رسیدیم که حتی شنیدن موسیقی جرم محسوب میشد. شاید جبر جغرافیا بود که در ایران به دنیا بیاییم و جبر روزگار بود که در خانواده ای متوسط باشیم.
البته داشتن چنین پدر و مادری باعث افتخارم است که با تمام کمبودها و سختی ها، من را به درجات بالای تحصیل هدایت کردند و تا جایی که توانش را داشتند، پشتیبانی کردند. ولی همان جبر جغرافیا و روزگار باعث شد، آغاز دوره یادگیری موسیقی برای من خیلی دیر آغاز شود و فراهم آوردن شرایط فراگیری، بسیار سخت باشد.
دیدن سازهای مختلف از نزدیک و رفتن به یک آموزشگاه موسیقی بخشی از آرزوهای بزرگ من و امثال من بود.
پیدا کردن نت یک قطعه موسیقی و داشتن کپی از آن، یک گنج بود.
هنرمندان این نسل سوخته، سختی ها کشیده اند و با بی فرهنگی های فراوان مواجه شده اند.
فراموش نمی کنم که یکی از هنرجویانم در آموزشگاه موسیقی آبنوس که بسیار مستعد و علاقمند بود، از ترس پدرش گیتار را پنهان می کرد و فقط در نبود او می توانست تمرین کند. حتی شنیدن اینگونه داستان ها در قرن 21 مثل افسانه است، ولی در جامعه ما وجود داشت و دارد.
این روزها که با سپاس از اینترنت، همه چیز در دسترس است، فرزندانتان را برای فراگیری هر نوع هنر، بویژه موسیقی، تشویق کنید.
یک هنرمند هیچگاه تروریست انتحاری نمی شود.
عماد علوی